شب قبل)
ساعت هشت از خاب بیدار شدم هنوز گیج منگ بودم . بعد از گرفتن کله ام از جام بلندشدم سعی کردم اروم راه برم تا سرم گیج نره ! بی توجه ب بابا ک روی مبل و مامان ک اونو دراز کشیده بود سمت اشپز رفتم و بستی کاکاعویی برداشتم!
خونه طبق معمول ساکت بود ، کسی راجب صبح حرفی نمیزد صدام رو بالا اوردم وگفتم:اگ صبح میخاین برید جایی یا پاشید الان بریم س1 تا برنامه ریزی کنیم و یا هم خودمون بریم یا ک اصلن نریم و صبح تو خونه بشینیم! پیشنهاد من اینه ک جایی نریم چون اصلن حوصله ندارم…
بعد هم گوشیم رو برداشتم و سمت اتاق رفتم
طولی نکشید ک گوشی بابا زنگ خورد
ادامه مطلب
درباره این سایت